این روزها احساس میکنم یک جوِ تاریک و مه آلود کشور و جهان رو گرفته. اما بیشتر کشور خراب شده یِ ما . چون مدیریت نداریم و این آدم رو میترسونه. این دروغ و پنهان کاریهایِ همیشگی آدم رو میترسونه. ورود کرونا .. و مردمیکه خودشون به همدیگه رحم نمیکنن .. یک بازی اندروید بود قدیما تست کرده بودیم. فراگیر کردنِ ویروس در کلِ جهان بود. با یک آهنگ خوفناک که باید کاری میکردیم تمام مردم جهان بمیرند. آیکون قرمزی هم داشت. همون بازی انگار داره واقعی انجام میشه .. البته اون بازی نسخه یِ خیلی ترسناکی بود!
دل و دماغ ندارم. نشستم تویِ تخت. سلنا گوش میدم ..
Save your advice 'cause I won't hear
You might be right but I don't care
There's a million reasons why I should give you up
But the heart wants what it wants
طبق دستور کنسرتها لغو شدن و من غمگین ترینم .. ماهها منتظر سیروان بودم. دو روز مونده لغو شد و من نمیدونم اسمِ شانسِ نحس ام رو چی بذارم. با دنیا، کرونا، در و دیوار قهرم !! سینماها تعطیل شدن .. فوتبالها بدون تماشاگر .. ماسک و ژل موجود نیست .. ولی سوالِ من اینه که این زندگی چی داره که تلاش میکنین زنده بمونین ؟!
یکی از برنامههایِ دوستیابی که چند سال پیش داشتم رو باز کردم. این برنامهها رو بررسی میکنم در حالی که حوصله یِ هیچکس رو ندارم !! و اما روش معاشرت پسرها تنفرم رو بیشتر میکنه. اصلا گَپ نمیزنن .. شماره، آیدی، خونتون کجاست، عکس !! یادم افتاد به اون برنامه اَپ خارجی .. اصلا اینطوری نبود! اصلا ! و دوباره حالم به هم خورد :)
نمیدونم چرا بعضی لحظات حالم خیلی بد میشه .. بغض، پتو رو میکشم رو سرم .. انگار مثلا اینطوری بهتر میشم ! من واسه حالِ بد ام معمولا دلیل ندارم .. یک روز عصر بود، به طرزِ وحشتناکی دلم گرفته بود. مچاله شدم زیر پتو، هوا کم کم تاریک میشد .. اشکم ریخت ... اصلا توانایی بلند شدن نداشتم .. کم کم تاریک شد هوا .. وضعیتِ مسخرهای ـه شده ..
ولی پـول با خودش سلامتی هَم میاره ! :/