این روزها همه جا اخبار کرونا است. من که خانه نشین شدم. دلم به کلاس خوش بود و حداقل دیداری که با دوستم داشتم. ژل و پد رو تونستم از دیجی کالا بخرم. ذهنم آشفته است. کاش من الان یک دختر ایرانی نبودم. نقاشی کشیدنهام شبیه شده به مشق ! مشقی که قبل از کلاس باید روش کار کنم. و این خیلی حسِ بدیه. خواهرم برایم شکلات آورد دوباره و همینطور یک کتاب از کتابخونه یِ اونجا ..
اگه بخوام الان نظر بدم تا الان خوب بوده و دوست داشتنی . یک جاهایی منو یادِ بابام میندازه ! :)
سیروان یک ویدیویِ جدید از کنسرتش تویِ تبریز رو ساخته و خفن طور شده ! داشتم لذت میبردم اما یهو غمگین شدم. چطور ممکنه دو روز مونده به کنسرتی که ماهها منتظرش بودم لغو بشه. کرونا خیلی بد موقع اومدی .. کنسرت نیاز داشتم و تنها کنسرتی که ارزشش رو داشت سیروان بود. ولی نمیدونم این زندگی چی داره که تلاش میکنید زنده بمونید. من شاید از مرگ ترسی ندارم اما مرگ وحشتناک و بیماری رو نمیخوام. این مدلی رو نمیخوام .
اگه بخوام از بدشانسی دیگه ام بگم. اینکه یک توله سگ بامزه نزدیک خونمون بود. اما ترس از کرونا باعث شد ازش دوری کنم و نتونم حتی بغلش کنم. نمیدونَم ضَعف داشت یا سَردش بود یکم میلرزید، شیر و آب گذاشتم کنارش، از طَرفی میتَرسم کسی اذیتش کنه، عزیزم :( بعدش پیام دادم یه پیچِ حمایتی شاید بیان ببرنش ..
درایورهایِ لپ تاپ ام رو آپدیت کردم. به نظر میرسه مشکل تیک و لگ اش حل شده. برای چند ثانیه قفل میکرد. امیدوارم همینطور باشه.. با اینکه کاری نمیکنم اما خیلی خسته ام !!
به نظرم بیسکوییت از واجباتِ یه خونه است !