نصفِ فروردین هم گذشت و قرنطینه و کرونا همچنان ادامه داره. من و دوستَم کلافه شدیم. فقط 11 فروردین با ماسک و دستکش رفتم فروشگاه و من خریدهایی داشتَم. تویِ این مدت بالاخره نشستم فیلم دیدم. Five feet apart رو که دوستش داشتم و A man called ove هم که مثلِ کتابش دوست داشتنی بود اما کتابش بیشتر ! 13 به دَر توی خونه جوجه زدیم. من چایی رو تویِ آفتاب خوردم و عصر هم پشتِ دیوارِ خونه که فضایِ سبز داره گذشت. یک نقاشی آبرنگ کشیدم که وقتی استاد ایرادهاشو گفت فهمیدم چقدر حواس پرت ـَم .
روانشناس ـَم به دوستم پیام داده بود و حالش رو پرسیده بود و گفته بود اگه لازم داشت میتونه وقتِ تلفنی بگیره. خب من حسِ بدی بهم دست داد که چرا این پیام رو به من نَداد. مگه هَمونی نبود که میگفت نگرانِ منه :) و خب ما با خودمون گفتیم حتما پولهاش تموم شُده .. :)
و اما اتفاق خوشحال کننده برایِ من دیروز بود که پستچی اومَد و بسته ام رو آورد. یک گوشی و یک کیفِ آرایش . گوشی که با پولِ جایزه خریده شد و طبیعتا همه مخالف بودند اما من میخواستمش و خوشحال بودم و تا الان حالم خوبه. چیزی که سخت بود؛ گفتنش به دو تا از دوستام بود که گوشیِ خیلی خوبی نداشتن و دلم نمیخواست حسرت بخورن. یکیشون که دوستِ صمیمیام بود و قرار شد بعد از این روزها بریم و باهاش کلی عکسهایِ خوب بگیریم.
خیلی وقت بود دلمو بُرده بود. رنگهایِ شفق طور ..
امروز به آخرین نسخه آپدیت شد و من بیشتر خوشم اومَد ازش .. و بله فعلا حالم خوبه .. چند دقیقه پیش در حالِ رقص با حالِ خوب و خوشحالی بودم. و خب شاید فردی که براش مهم نیست و یا مرفه هست فکر کنه من دیوانه ام. و خب من دیوانه ام .. و گاهی اوقات مطمئن میشم که " شاید واقعا دوقطبی هستم" !
اعضایِ خانواده میگن گوشیِ قبلی رو به یکی از اعضای خونه بدم. شاید این کار رو بکنم اما فعلا نع .. رمزِ پویایِ یکی از اَپهایِ بانکها تویِ این گوشیِ جدید فعال نمیشود. اما رمزِ پویایِ یکی از اَپها رو با اینترنت بانک فعالش کردم :)
و یک عکسِ دلبرِ بهاری ببینید تا بعد ..
دلم کُلی بارونِ بهاری میخواد .. خیسِ خیس ..